کارت اول دو و سه است. منصور دیوانه دارد از چشمهایم می خواند. توی عینک خانم هدایتی نوشته دست منصور pair است سه چیپش یعنی برو بیرون. آدم این بازی نیستی چیز خنده دارش این است که همه می روند پایین جز دیوانه ها. من و تو و خانم هدایتی می مانیم. برایم جالب است بعد این همه خوابیدن هنوز به هم اعتماد ندارند. من و تو ولی به هم اعتماد داریم. مگر نه؟ دستم را می گذارم روی دستت. بیشتر می خواهی ما مردها این را خوب می فهمیم. من هم بیشتر می خواهم. مثل آن دفعه که وسطهایش خسته شدم و تو خرم را گرفتی یادت هست؟ شرمنده ام تا سه تا نیاید نمی روم پایین می گویم "چهارتا رو هستم" منصور می خواندد توی نگاهش همیشه یک چیز عجیبی است که به آدم می گوید "ریدی" منصور را فی الواقع دوست ندارم. بیشتر از اینکه دوست من باشد دوست توست. بعد هم خانه شان همیشه برنامه می گذارد. تو کارتها را می گذاری پایین. یک سیپ به قهوه می زنی می گویی "کثافت" مسخره است تو همیشه می گفتی مردهای سبیل دار را دوست داری. همیشه حالا من را می گرفتی که نمی توانم سبیل بگذارم. کثافت منصور برای اینکه حالم را بگیرد raise می کند به ده. ده را دیگر نیستم خانوم هدایتی هم نیست مسعود قیافه اش را یکطوری می کند انگار اصلا هیچی نداشته و دست را با بلوف برده است. می گویم حداقل کارتهای وسط را بگذار ببینم چطوری است. سه تا کارت اول دو تا سه و یک دو هستند. لعنتی لعنتی لعنتی می دانستم. می دانستم...
[+] --------------------------------- 
[0]