به درک
به تخمم
خیالی نیست
حالا که پروانه ها
و بنفشه ها و
بهار ها پرنده اند
و حالا که
یاد هم
از فکر این و آن
پاک می شود
اسبم را
رو به دریا می تازم
خسته نیست
ترسو نیست
سفید نیست
اسب من سیاه است
ما دیان غمگینم را
تا نفس داریم
رو به دریا می تازیم
مو جها
سگ که باشند
دریا حوض
حیاط خانه مان است
هیچ کوهی تا
شانه ما هم نیست
هیچ چیز دیگری ما را
خیس نخواهد کرد
[+] --------------------------------- 
[1]