دنیا پر از سیب هایی است که گاز زدنشان ممنوع است زنهایی که شوهر دارند پر از دیسکوهایی که لباس کوتاه در آن ممنوع است. پر از کلماتی که گفتنشان نوشتنشان ممنوع است. ممنوع است آدم در یک قطعه شاعرانه بگوید کیر ممنوع است آدم در میانه سکس شعر بگوید. ممنوع است آدم برای یک سریال تخمی گریه کند. برای یک آهنگ خالطور از سوسن. همه کارهای دنیا ممنوع است و زیبایی مثل لاله در سیم خاردارزار شکل می گیرد و جوان می شود و می میرد. یک عکسی دیدم از دختری در کردستان که شورت سیاه لامبادا داشت و سنگسارش می کردند. و دقیقا 33 سنگ خورد و هنوز زنده بود و سنگهای گنده زدند و باز سنگ گنده زدند. و یک نفر آمد و دامنش را که پس رفته بود صاف کرد و یک نفر خونی را که توی صورتش بود پس نزد و یک نفر خون دختر تازه مرده را نلیسید و یک نفر به زبان کردی با لهجه کمی عرب توی جاده ها فریاد زد. من شنیدم و همه شنیدند ولی به روی خودمان نیاوردیم. بگذار داستان ما توی یو تیوب بماند. حرفهای نزده زیادی از ما حتی روی هیچ جایی آپ نیست. بگذار داستان های ممنوع ما همینجا توی سینه بماند. داستانهای کشیش ها و ملا ها داستانهای موبد ها و خاخام ها داستان عیسی و یهودا داستان ابراهیم و محمد. بگذار ما لای چرخهای چرت و پرت های خودمان له شویم بگذار سیبها روی درختها بمانند...
[+] --------------------------------- 
[1]