کارت اول سرباز است. سرباز برای شروع بد نیست. تو هم در حد یک ده خوشحالی منصور راضی نیست منصور هیچ وقت راضی نیست. همیشه یک طور طلبکاری به کارت بعدی نگاه می کند انگار اگر آس نباشد گناهی شده تازه بالفرض هم که آس کسی چه می داند کارت بعدی چیست. آن پنج تا کارت لعنتی که وسط می گذارند. به خانم هدایتی می گویم. قهوه امشب به ما نمی دهید؟ می گوید هول نباش طول می کشد. نسکافه که نیست می گویم خوابم گرفته از اولش منصور می خندد می گوید این دست که دوست دخترت را باختی خواب از سرت می پرد می گویم امشب سه نفره می خوابیم من و مینا و مستوره. وقتی منصور گفت تو را می بازم خندیدی ولی وقتی من گفتم خانم هدایتی بگویی نگویی ناراحت شد. همچین لعبتی هم نیست ولی تو لعبتی هستی بی ریخت هم که باشی من دوستت دارم. بنان کم کم به الهه ناز رسیده همیشه من را یاد تو می اندازد. دوباره دیگر قبل از اینکه برویم باید این را بخواند. دست را خانم هدایتی برده. چیپ های جلوی منصور را یک جور طلبکاری بر می دارد...
[+] --------------------------------- 
[1]