خرچنگی
در قلب دردناکم
رماتیسم
مضاعفی گرفته است
باد دریا زانویش را
به درد می آرد
به یادش می آرد
که در زمان اسپرمی
شاید
توی دریایی بوده
خرچنگم
بی هوا
قیچ دست راستش را می بندد
فریاد می زنم
"آخ خرچنگم آخ"
می گوید
"ببخشی شاعر گاهی باید
قیچ هایم
درد می گیرد از
ایستادن
علی الخصوص اگر بادی
از دریا
آمده باشد"
بعد پیژامه می پوشد
توی خونهای ریخته
چلپ چلپ می رود
آن پشت
عقبی به
عقبی
و من
شعری تازه می نویسم
با هر باد دریا
تا بمیرم
و خرچنگ ناقلایم
آزاد
قیچ قیچ
پرواز کند
تا دریا
[+] --------------------------------- 
[1]