هیچوقت کسی به ما نگفت که از کوچه بترسیم. حتی اگر شب باشد. همیشه مامان و بابا به ما گفتند توی کوچه باشید. بابا می گوید از دیدن مردم لذت ببرید. مامان اضافه می کند مواظب بچه بدها باشید. غیر از این همیشه شبها دیرتر از همه بعد از همه توی خانه رفتیم. کوچه توی شب چیزی اضافه به کوچه و چیزی اضافه به شب دارد. دنیای خانواده ما چیز عجیبی است. هیچ شبیه هم نیستسم و فقط چندتا ایمان کوچک ما را به هم وصل می کند. و از جمله چیزهای زیادی که آموختیم از هم. این یکی از همه مهم ترست که همیشه باید شب را دید. شاید هم این را هیچ وقت یاد نگرفتیم که باید دقیق با شب طرف شد. به هر حال هر کسی رویایی دارد. رویای من و همه برادرهایم همان خاطرات همیشه است. توی همان کوچه همیشه ماندن تا شب و زیر نور چراغ برق ساعتها و ساعتها فوتبال بازی کردن. یادمان نرود محمد. یادمان نرود حمید. ما بچه های کوچه ها هستیم...
[+] --------------------------------- 
[2]