شب
باز هم شب
باز هم غم
باز هم ما
باز هم من
باز هم تو
باز هم با
شب
شبه مثل هزار پا توی تن مجسمه های جمشید تخت می ره تو جومه های ما و با یه پای اضافه تر در می آد باز شبه که بد میره فرو توی سینه ها و باز بدتر می آد باز شبه که سگا رو جری کرده دخترای بور و فرفری کرده ساده ها رو لامبادا
شب
باز از سر
سر بر دی
واری من
در تو خا
موشی باز
می کاود
[+] --------------------------------- 
[0]