لاری و لاغر، از حیاط سوسن خانوم
سبوی بشکسه رو
به دس بسه بیارم؟
که مبتلای شمایم
به هر کجا باشی؟
که دس مریزادت
من
مبتلا گشتم
بلا و خطا و این
حرفا
جفا و شما و
این حرفا
ولی
دلم رضا بوده
امامشم
قسم
پله پله تا هشتمش که
دست بسته چاره ام نیست
دیوونه تر
منم
خوابیده آسوده
خوش به حال و
خندون با
های اشکای ریخته
از تموم زندگیمونی
رومو بر که گردونم
ولی دلم
رضا بوده
این مهمه
باور کن
دلم رضای مرتضی بوده
به اینکه سیحون تو
دریایی شما باشم
سیفون تو
مستراتون
که ته نداشته حرفام
سر نداشته باشم
نگفته باشم
جیغ
کشیده نباشم
خفه
بریزه اشکامم
رو زمین خاکی
چیکه
چیکه
رضای مرتضی بودم
که دست خالی
رضای مرتضی بودم
که پابرهنه
بی سر
کشته تو کربلا باشم
دس خونی
سر خونی
پر خونی
تن خونی
رضای مرتضی بوده من
خونی شما باشم
توی جنگ لاری با
باقی خروسا
سگ نباشه
خروسی
سرش به
کون شما باشه
خروس نباشه
هر سگ
چشمش
به جوجه هاتون
مرغ نباشه
خروسی
تاجش
به تاجی شما باشه
کشتارم
هر دو تای چشمای من خونه
هر دو تای پرهام
من
خرترین دیوونه ها تونم
دیوونه تو تموم خروسای لاری
میشه امشب
منم
تو خرای شما باشم؟
[+] --------------------------------- 
[0]