باید یک یادی بکند آدم از یک آدم دیگری که تا به حال ندیده سالها پیش آدم ممکن است یک خاطره خوب داشته باشد از یک چیزی. نمی دانم یاد حسین هست یا نه ولی توی آن حیث و بیص جنگ یا کمی بعدش یک دفعه تصمصم گرفت به بچه هایش دنیای سینما را نشان بدهد با کارتونهای مناسب یادم هست که دوره اول جشنواره سینمای کودک و نوجوان بود. و ما برای اولین بار به عمرمان سینما رفتیم یک فیلمی بود به اسم "دات و کانگورو" که فکر می کنم حسین سه بار در سه روز پشت هم ما را برد. و اولش یک نمایشی بود که من عمیقا دوست داشتم و روی ذهنم و شاید شخصیت بچگیم و مفهوم قناعت در ذهنم تاثیری عمیق گذاشت و همیشه خدا می کردم قبل از کارتون نشانش بدهند یک کارتونی بود به اسم "چشم تنگ دنیادار" و فکر کنم بار پنجم که دیدم دوزاریم افتاد یعنی چه (حسین هر ده روز جشنواره ما را برد به جز یک روزش که رابینسون کروزو داشت و من را نبردند و بچه ها تا یک ماه بعدش مدام برایم تعریف می کردند و ممد که مدام ادای طوطی رابینسون را در می آورد) همیشه ولی اولش همین چشم تنگ دنیادار را نشان می داد. توی این دعواهای مسخره ای که راجع به "نورالدین زرین کلک" را افتاده خوندم که اون کارتون مال اونه. من یه تشکر گنده به شما بدهکارم آقای زرین کلک. من اون کارتون و دوس داشتم. هر چی راجع به شما بگن باور نمی کنم. من اون کارتون لعنتی رو دوس داشتم...
[+] --------------------------------- 
[0]