صبر نکن
من مرددم
دلیلی ندارم
اندوهگینم
خسته ام
تمام جانم هرجا
زخمی است
روی انگشتانم
چسب زخم بسته ام دانه دانه
اما تو صبر نکن
تو برو
می گویند
آن سوی کوهها دریاییست
می گویند آن سوی دریا کوهیست
و دریا و کوه
همینطور تا
ابد
ادامه دارند
من صبر می کنم
غصه دارم
نگاه کن
دستهایم دارد
می لرزند
و پلک هر دو چشمم
و لب هایم
همه جانم می گویند
یک نفر قرار است بیایند
همه جانم می گویند
قایم باش
قایم باش
مبادا از این آتشی که در توست
دامنش را بگیرد
دلم گرفته
تنهایی سخت است
اما نه اینقدر که از حتی
دیدن آتش در پروانه
سخت تر باشد
سرکشی نکن
هر کسی که هستی که
داری می آیی
صبر نکن
عبور کن
برو
من از اینجا
انتهای دنیا را
که تو در آن
نگاه خواهم کرد
همین برای من کافی است
همین برای من کافی است
[+] --------------------------------- 
[2]