کلنگش را تکیه داد به دیوار و سیگاری روشن کرد گفت "من هم آخرش یک روزی می میرم. خوب؟ همه می میرند اگر مردم سر قبرم دوتا شمع بگذارید" و گفت "شمع روی قبر هم گناه دارد شمع روی قبر هم نباید تنها باشد" صدای ضجه گرگها از توی بیستون در آمد "آخ بمیرم برایت فرهاد جان! بمیرم برایت! تنها آمدی دنیا تنها زندگی کردی تنها پیر شدی تنها هم می میری آخ بمیرم برایت فرهاد جان" براق شد به من "که گفته من تنهام؟ کی گفته؟ ما همه با همیم همه عاشق های دنیا وقت مردن سر مزار هم هستند..."
[+] --------------------------------- 
[2]