صدای آرامی دارد
کلمات را طوری به آدم می گوید
انگار همان لحظه دنیا آمده باشند
جنبشی در اوست
که در پشت فرق آدم از کمر تا این
تیر می کشد
حرف زیاد می زند
حرفهایش
مثل بچه ها
چار دست و پا
دستهای لرزان آدم را
توی دستشان می گیرند
دستهای ظریفی دارد
و نگاهش
کشنده و آرام است
سیاهی به رنگ چشمها و گیسوانش
شبیه است
نه می آید
نه می رود
نه می ماند
تنها ایستاده است
با بادی
در میان گیسوانش
و فریادی یا
در میان شاخه های
افرا
جور دلپذیری نامرد است
حرف را می چرخاند
و توی صورت آدم
پرت می کند
وبیخیال خودش را
روی شاخه های خودش
تاب می دهد
و سوت می زند
و می گوید
"وانمود کن من را نمی شناسی
انگار اتفاق دیگری نیفتاده"
خیلی نامرد است
همین یکی برای دوست داشتنش کافی است
[+] --------------------------------- 
[3]