ریلکس می شوم
از تمام دخترها
پنجره هایی
که به سوی باران و باغچه ها بازند
ریلکس می شوم
از تمام بادی که وزیده
ریلکس می شوم
از صدای شیپورهای جنگ
و عقریه هایی که
در انتظار من ایستاده اند
می روم
روی بالکن هستی می نشینم
یواشکی می نویسم
من امروز خدا هستم
سیگار کوچکی به من بدهید
یواشکی می نویسم
خسته ام
دلم درد می کند
سرم بی حال است
گریه ام نمی آید
و روی چارجواب هستی
خط می کشم
می نویسم بی اراده
نه
ه) هیچکدام
خدا هم من را دست کم گرفته است
[+] --------------------------------- 
[0]