سرمادرد
همه چیز از مردهای نامردی شروع شد که همه عاشقم بودند. و می گفتند عاشقم بودند و دلیل اش این بود که عاشقم بودند و قرار بود با هم ازدواج کنیم. همه چیز توی زنهای مهربانی تمام شد که می آمدند پیشم و توی دامن من گریه می کردند و گریه می کردند و دستهای استخوانیم را دست می گرفتند و هی مدام صدایم می کردند مامان مامان و من یادم می آمد از مردهای نامردی که همه عاشقم بودند. و می گفتند عاشقم بودند و دلیل اش این بود که عاشقم بودند و قرار بود با هم ازدواج کنیم...
[+] --------------------------------- 
[0]