تیغ بزن
تیغ بزن
دست من و
ستیغه ها
من به جهان و
صیغه ها
دوست مشو
دوست مشو
گریه مکن
تیغ بزن
دست به افلاک زدم
شعله بر خاک زدم
نور شدم
کور شدم
سلسله در
گور شدم
مرده دیوانه شدم
پنجره بر خانه شدم
گیسوی بی شانه شدم
دوست شدم
کنده شدم
دوست شدم کنده شدم
عاقل و شرمنده شدم
جز به جهان نیست به پا
دم مزن و
تیغ بزن
پشت من از
دست من از
پای من از
جرح شدم
چرک شدم
تیغ بزن
تیغ بزن
دم مزنم
دم مزنم
حرف دگر من نزنم
تیغ بزن
تیغ بزن
[+] --------------------------------- 
[0]