آدم چطور می تواند درباره خستگیش از نوشتن بنویسد؟ چه جور می شود نوشت که احساس می کنم حرام شده ام و بدتر احساس می کنم جز این چاره ای برایم نبوده برایم مهم نیست کجا می روم دارم. مطمئنم زیاد درد خواهم کشید زیاد گریه خواهم کرد و هر روز حسرت روزهای قبلم را خوام خورد مثل الان که حسرت چندسال پیش را دارم و چند سال پیش که دلم برای روزهای دبیرستان تمگ بود و دبیرستان که خاطرات دبستانم یادم می آمد. این کلمات لعنتی کی قطع می شوند؟ آن روز لعنتی که سعی کنم چیزی بنویسم و دیگر نتوانم چه بلایی سرم می آید؟ کلمه که توی جان آدم بماند می ترشد آدم بوی گند می گیرد از کلمه های فرسوده مثل یک دسته مو می ماند توی گلوی آدم. خسته شده ام حوصله ام از خودم سر رفته. چه جورش را نمی توانم بنویسم. آدم چطور می تواند درباره خستگیش از نوشتن بنویسد؟
[+] --------------------------------- 
[2]