هشت مارس آمده و گذشته و من هیچ چیزی ننوشته ام...
اکثر آدمهایی را که اینجا را می خوانند زن هستند. یعنی من چیزهایی را که دوست دارم خیالات می کنم زنها را دوست دارم به مراتب از مردها موجودات جالبی هستند. هشت مارس جریانش چی بوده؟ من سوادم تحلیل می رود دارد. نتیجه بی خیال دنیا شدن است. یادم می آید انگار یک جایی یک عده زن سوخته بودند و احتمالا خیلی از مردها جمع شده بوده اند که احتمالا بوی زن سوخته چیز خیلی تحریک آمیزی است. فکر می کنم این سوختن ها نتیجه یک سوختن بزرگتری است. زنها بالاخره خوشحالم که بالاخره این را فهمیدند که ما مردها قرار نیست کاری برایشان بکنیم و خوشحالم که با اختلاف همان صد و شصت سالی که ما از آمریکا عقبیم زنهای ما هم فهمیده اند. به هر حال ما مردها باید بهشان اعتماد کنیم و کار دنیا را بسپاریم دست زنها. زندگی عینهو سکس است اگر در حینش مردها سعی نکنند زیاد ایده بدهند و به حرف زنها گوش کنند اوضاع اش قابل تحمل تر می شود. زنها مهربانند آن موقع حتی اگر آدم کم بیاورد آدم را می بخشند. فکر می کنم هشت مارس فرصت خوبی است که ما مردها به بعضی از زنها دوباره اعتراف کنیم که بد بودن توی ذاتمان است و نمی توانیم خودمان را از بدی نگه داریم. و اینکه چاره ای نداریم چیزی در جان ما با مهربانی و خوبی می جنگد. نمی توانیم جلواش را بگیریم ولی به هر حال می توانیم به خاطرش شرمنده باشیم و معذرت بخواهیم...
[+] --------------------------------- 
[3]