روزی
کثیف تر از تمام روزهای خداوند
و یک شب
که جز بامدادی خسته
چاره ای ندارم
تلقین می کنم به خودم
که این ملافه را
بکشم روی سرم
و بگذارم
تو آن زیر وادارم کنی
بگویم که چرت می گویم
ولی باور کن
بیرون این ملافه
مردم با هم می جنگند
مردها
بدون هیچ دلیلی شهید می شوند
و شب به بامدادی فاسد
ختم خواهد شد
منظورم خراب کردن سکست نیست
ولی حق با من است
باور کن حق با من بود
از خدا
ممنونم
که دستت را
دور گردنم می اندازی
[+] --------------------------------- 
[0]