"دنیا را فتح کرده بودیم
اگر دست به ما می دادند محمد
به حرفهای مامان گوش داده بودیم
اگرسر نخورده بودیم
توی چاله های دنیا
اگر
جهان برایمان
جفت پا نمی گرفت
سر زانویمان اگر
دوا قرمز کافی مالیده بودیم
به قدر کافی گریه کرده بودیم
حتی
یکی دو تا بیست دیگر گرفته بودیم
دنیا را فتح می کردیم
فاصله مان با لبه های دنیا کم بود
ما به قدر کافی می خواستیم
اگر نمی توانستیم"
هی ما پریدیم
و هی با هر پرش
ماه دورتر شد
خدا آمد گفت
"بروید خانه هایتان بچه های عزیز
فرصت امتحان تعطیل است"
گریه نکن محمد
من هنوز
اینجا هستم
گریه نکن محمد
درد ندارد اصلا
خیلی آرام با هم می میریم
[+] --------------------------------- 
[2]