پسری بد آمد
از کوچه ای که نمی دانم
پسری بد آمد
و تمام تیله هایم را با خود برد
تیله پردار آبی ام را
که دنیایم تویش بود
و تیله قرمز و نارنجی را
و تیله کوچک زردم
پسری بد آمد
مادرم گفته بود
بازی نکن
تیله هایت را می بازی
ولی پسری بد آمد
و گفت تمام تیله هایش را
با رنگ بنفش رفته
توی رنگ آبی
گفت تمام تیله هایش زیاد بود
گفت یعنی می فهمی؟
تیله های زیاد
پول
پسری بد آمد
حرفهای بد یادم داد
پسری بد آمد
کیک و نوشابه هایم را خورد
پسری بد
توی تابستان آمد
یادم هست
یادم نیست
پسری بد آمد
خاطراتم را برد
[+] --------------------------------- 
[1]