سیگار زیاد می کشد
و اسم کوچکش عباس است
شبها می آید روی سرم
و هی با من حرف می زند
سیگار زیاد می کشد
و اسمش فرهاد است
شبها می آید
و هی با من حرف می زند
سیگار زیاد می کشد
با اینکه اسمش مریم
و هی از من می پرسد فامیلم چیست؟
و هی از من
سراغ عیسی را می گیرد
روح یک شاعر زخمی هم هست
که خیلی شبیه من است
سیگار هم نمی کشد
و هی به من می گوید
من یعنی تو
از زور خستگی و ناامیدی و انکار
در یک شب سیاه بهاری
خودم را کشتم
تو اینجا چه کاره ای؟
[+] --------------------------------- 
[2]