می دانی سنجاقک حالا که فکر می کنم می بینم هر وقت که به تو فکر کرده ام. آمده ای و یک دوری زده ای و رفته ای. نمی فهمم نمی دانم درک نمی کنم که واقعا ارزشش را داشته ام یا نه. الان که فکر می کنم. من و مردابم برای همه پروانه ها و سنجاقکهایی که آمده اند بدهکاریم. یعنی حسابش را که می کنم یک سنجاقکی که روی یک نی دوری بنشیند. برای هزار مرداب و هزار قورباغه کافی است.فکر می کنم شما همینطوری دلتان برای ما می سوزد. باید حالا ولی بروم توی مرداب. خیلی داستان داریم که برای هم بگوییم...
[+] --------------------------------- 
[0]