فکرش را که می کنم. از دست همه آدمهایی که دورم را می گیرند. از تمام آدمها بهترین جایی که می توانم بروم توی خودم است. توی خودم جای خوبی نیست و مثل یک انباری سیاه و تاریک و تنها می ماند که از سقفش آب چکه می کند و روی دیوارهایش صدای خش خش رتیل می آید. از همانها که بچه های فیلمهای انگلیسی را همیشه ازش می ترسانند. فکرش را که می کنم می بینم خود آدم هم گاهی موجود قابل اعتمادی نیست. خود آدم گاهی می خواهد سر خود آدم را زیر آب کند. آدم را بگذارد زیر چرخ کامیون له کند. فکرش را که می کنم می بینم این خاصیت دنیاست که تنهایی آدم هم حتی باعث ترس آدم می شود. و با دیگران بودن هم همینطور. فکرش را که می کنم اگر کنجکاوی دیوانه وارم به آدمها و حرف زدن اگر نبود توی همین انباری برایم امن ترین و راحت ترین جای دنیاست. خیالت راحت نگرانم نباش. همینجا می مانم. راستش نه به این خاطر که اینجا را دوست دارم. کسی در انباری را قفل کرده و کلیدش را قورت داده است...
[+] --------------------------------- 
[0]