دو فغانز از آن چه باهیچکس نمی گویم
چقدر بیخود
این بار لعنتی تکراری است
چقدر بیخود
این بار آخری سنگین است
چقدر
بیخودی تنم لباس قرمز کردی
چقدر
بیخودی از لباس قرمز خستم
چقدر دلم تکیه می خواهد
دسته عزا و عزاداری
و اینکه گریه کنم
برای روز عاشورا
برای کودکان مسلم
گلوی اصغر
دستهای بریده عباس
چقدر من چرا
آخر
اینهمه دوریم؟
چرا بین ما
من؟
مگر نه این جز تو؟
چرا
من
نفهمیدم؟
من که دانا بودم
چرا
من
نفهمیدم؟
مگر دستهای خالی ام چه عیبی داشت؟
ماچ ماچ
قشنگ بود
خودت گفتی
چرا
من؟
راستی آخرش
معنی عشق را فهمیدی؟
می توانستم
می شد
لااقل حتی
می توانستم
قرار بود
گفته بودند یعنی
عاقل باشم
می توانستم
قرار بود
گفته بودند یعنی
نمی فهمم
چرا من تهش آخر؟
قرار بود آخر داستان
تو
در ته چاهی
آویزان باشی
چرا من آخر؟
واقعا چرا؟
من نفهمیدم
[+] --------------------------------- 
[0]