تکیه به دیوار آسمان داده بودم
دست کشیده بودم
روی انبوه برفهای ریخته
و لای پاهایم
به هزار خرگوش گریخته جا داده بودم
گرمم بود
ولی از جنگل
نمی گریختم
جنگل آن سویش دریا داشت
دختر داشت
شب داشت
جوجه کفتر داشت
من کوچک نبودم
بزرگ بودم و سرو
و در جنگلی استوایی روییدم
من پیچک همه جنگل بودم
بره تمام مرغزار
گرگ تمام دره
نصف شده ام نه؟
بچه شده ام نیست؟
کوچکم حالا نه؟
ترسیده
لای پای این و آن می گریزم
[+] --------------------------------- 
[0]