من
شاشم گرفته بود
چیزی امیدوار در من می جوشید
چیزی
زرد و اندوهگین و
بدمزه و بخارآلود
حواسم از
به
هیچ وجه دیگر
پرت نمی شد
حواسم از که
به این و
اینکه
پرت نمی شد
من
توی دردسری ژرف افتاده بودم
اژدهای سکوت روبرویم
شمشیر حرفهام در گلویم
اسب کاغذ در پیشم
جیشم
جیشم
جیشم
بار دیگر
بار دیگر
من شعر دیگری گفته بودم...
[+] --------------------------------- 
[0]