عشق تو کشتی من است
میدانم من
یکی از هزار ملوان پارو زن این پایینم
کشتی صدتا
افسر و کاپیتان قهرمان دارد
ولی شبها
توی بار در مستی
با دختری که آن شب بلند کرده ام می روم دریا
تو را می بینیم
با بادبان و
سینه های ستبرت
که پر غرور توی بندر لنگر انداخته ای
اشک توی چشمهایم جمع می شود
می گویم
او کشتی من است
من از تمام افسرهایش بیشتر دوستش دارم
[+] --------------------------------- 
[0]