می روم
وزارت ارشاد
برای نفس کشیدنم
مجوز نداده
حالا
چمدانی می گیرم
و هر دو دست بریده ام را
آن تو می گذارم
زبان بریده ام را
می سپارم به کله پاچه فروشی
و استخوان پایم را
پیش سگهای
اداره می اندازم
به چشمهای من نگاه کن حالا
قلب من
در مغازه حسین آقاست
توی چشمهای من نگاه کن
از این گوسفند بیچاره
تنها
چشمهای هیزش مانده
[+] --------------------------------- 
[2]