پیر شدن اصلا احساس زیبایی نیست. پر از چیزهای زیبایی است که آدم دیگر نمی تواند و چیزهایی که یاد آدم می آید که می توانسته. پر از کارهایی که آدم باید می کرده و نکرده و خوشگلی هایی در آدم که بوده یک وقتی و حالا نیست. خیلی خیلی احساس دلگیری است حتی اگر فقط یکسال بیشتر باشد. ولی ما دیوانه ایم یعنی برای زنده ماندن مجبوریم دیوانه باشیم. اسم این پیر شدن را گذاشته ایم بزرگ شدن و بزرگترین و هراس انگیزترین اتفاق بد زندگیمان را که هنوز به یاد آوردنش تنمان را می لرزاند جشن می گیریم. دیگر اصراری ندارم به الباقی آدمها که درباره هستی بیشتر فکر کنند. التماسشان می کنم دارم که یادم بدهند این بدی را چه جور فراموش می کنند.
زنده بودن جدا چیز بی خاصیت نا عادلانه ایست. جدا چطور این مساله را بیخیال می شوید.
[+] --------------------------------- 
[0]