محمد می گوید کله شقبم و اینکه حرف آدم توی کله ام نمی رود. واینکه لج می کنم یهو با دنیا با مشتهای سفت می ایستم با چشمهای پر از اشک اعصابش را به هم می ریزد. هی به من می گوید آدم باش. نمی خواهم سعی کنم آدم باشم. آدمها همدیگر را اذیت می کنند هم را اعدام می کنند. می خواهم آدم نباشم بروم سر مزار دزدها قاتل ها توی دامن جنده های کثیف ترین اشک بریزم. حالا کجایش را دیدی. یک کار می کنم که هرکس من را یادش بیاید بگوید "تف". بهتر از این است که آدم بمیرد و به تخم کسی نباشد...
- نخواهد بود
ممنونم که باز وسط حرفهای من comment زدی
[+] --------------------------------- 
[0]