تقدیمی به همه فمینیستهای عزیزم علی الخصوص اگر که موهای وز وزی سیاه سوخته داشته باشند
Fenomenist
تصمیم کبری این شد
که کبریت آبی را
توی جعبه های چوبی چای باروتی
و مشقهای مدرسه را
زیر عکس باران ِ روی توپ ماهوتی
چکه چکه
خاموش نماید
تصمیم کبری این شد
که زیر چادر
جوراب توری بپوشد
خانه خانه
تا بالا
کرم بریزد
حالا
که آتش بگیرد زند به / با
کبریت و
کون لخت و
چادر بی دامن
یا
چای باروتی...
و باد را
و خانه را
و پیرهن
و کوچه را
و دست را
و سینه را
و چاله را
و شوهرش چراغعلی
در چراغک غذا نپز
چراغعلی
سر اذان
به تویی ِ طلایی ِ چراغکش علی
که گفته درسرجهانَک اش
بسوخته
از آن که
روزه اش
سکوت را
با قصیده ای
مطنطن و بلند
شکسته است
شکسته می شود
بلند شد
[+] --------------------------------- 
[0]