از خودم خسته ام زیاد دارم توی خودم می پیچم شاید حق با توست زیاد دارم به آدمهای دیگر به تریپ "ما اعظم شائنی" نگاه می کنم. دل من هم می خواهد میان زندگی بپرم گم شوم بین مردم ولی طبعم نمی گذارد دیگر آدم دویدن و خندیدن نیستم. خندیدنم یک جور غمگینی تابلو است. همه می فهمند که ادا در می آورم. شاید زن گرفتم و با هم رفتیم گیش روانشناس شاید رفتم توی یک اداره دولتی. شاید دیگر هیچ چیزی ننوشتم. شاید کتاب تاریخی خریدم از آنها که رویش عکس پادشاه ریشو و دختر با پستان گنده می کشند. حق با توست یعنی شاید الان ادا در می آورم که می گویم حق با توست یعنی حتما ادا در می آورم که می گویم حق با توست. حق با تو نیست با هیچکس نیست. همه حرفها غلطند ما توی غلط ها غلت می زنیم. ولی من می گویم حق با توست لامصب بیشرف دارم می گویم حق با توست. غلط کردم گه خوردم حق با توست حق با توست حق با توست حق با توست...
[+] --------------------------------- 
[0]