دیشب الله وکیلی قبل از خواب هیچ چیز سنگینی نخوردم و هیچ فیلم پورنویی هم تماشا نکردم کارهای شرکت را جمع و جور می کنم شبها ولی دیشب یک خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم که یک کشیش دراز و میانه سال و کچلم که لخت توی یک اتاق ایستاده. و یک راهبه خیلی خوشگل مامانی با لباس کامل راهبه ها توی اتاق دارد نگاهش می کند مثل اینکه آزمایش چیزی باشد. یک انجیل گنده هم توی بغلش بود که چسبانده بود روی سینه هایش. بعد می بینم یک راهبه حدودا چهل ساله ای که دکمه های جلو لباسش باز است و دو تا پستان گنده و درازش از زیر ردای راهبگی اش تلو میخورد جلو من ایستاده است. روابط من با کشیشه خیلی خنده دار بود من همه چیزهایی که می دید و احساس می کرد را می فهمیدم و عمیقا احساس می کردم که من آن کشیشه نیستم. ولی هیچ تسلطی روی کارهایش نداشتم. به هر حال کشیشه رفت تا یک اتاق دیگری و روی یک تخت سفری کوچک خوابید پیرزن یک جور دستپاچه ای کنار تخت ایستاده بود. پرسید بدون اینکه حرف بزند که بفهمم کجایی است پرسید "بیایم؟" و مردک یکجور مهربانی کله اش را تکان داد و لبخند زد. پیرزن ردایش را انداخت و روی مردک خوابید هر جایش را که فشار می داد قرچ می کرد دستش را که انداخت زیر تنش موهای پایینش را نتاشیده بود پیرزنه احمق . موها تنک و دراز و ویز ویز بود زنک بوی سرکه می داد. الان که فکرش را می کنم هنوز حالم بد می شود. شش ماه بود که خواب ندیده بودم و حالا یک همچین خوابی. فکر می کنم اتفاقات مسخره ای دارد برای من می افتد...
[+] --------------------------------- 
[0]