خواب نمی بینم
این اتفاق طولانی
می افتد
می افتد
و می افتد
فرو می روم توی
سنگ
مثل مرجانی
که مردابی
می روم
توی تاریکی
آسمان اینجا سرد است
توی دریاها
عکسهای خودم را
می بینم
برف می بارد
تاریکی است
توی تاریکی برف می بارد
"از یادداشتهای ملوانی که اشتباه به نرده کشتی تکیه داده بود و سالهاست به عمق دریاچه می رود"
[+] --------------------------------- 
[0]