شهردار شهر طلوع يك ستاره بود است
مست توي طياره بود است
تخت بند همينه عالم به هيزم دنيا مي سوخت
پوز ماه را
و پولك پولك دريايي
صدف صدف
رفته تا ته دريا
جامه قرمز بلند خاكي پوشيده
در ويتنام سرباز آمريكاست
"Let The Party started"
ستاره محو مي شود هر صبح
ولي جايش
توي آسمان مي ماند
ستاره ديگر شاعر خوبي است
[+] --------------------------------- 
[0]