وقتي استرس دارم مي نويسم اين كار خيلي خوبي است الان كلي دير شده و فعلا اميدي هم نيست كه گير كارم صاف شود. پس من مي نشينم اينجا و هي بي نتيجه تايپ مي كنم. نوشتن خوب است نوشتن به آدم آرامش مي دهد. به آدم مي گويد هي ديوانه باور مي كني نه؟ تو جدا وجود داري اين چيزها جدا دارد در دور و بر تو اتفاق مي افتد. بعد هم همين ديگر راجع به چي نوشتنش مهم نيست آدم فقط بايد بنويسد و توجه نكند كه راجع به چه مي نويسد و فكر نكند كه اين نوشته جايش اينجا نيست. آدم مي تواند از شكوفه شروع كند و برسد به عكس سبز شكوفه روي شورت كسي و ماچ ماچ بيايد بالا تا روي سينه هايش و فكر كند با خود كه بوي سينه ها مال كدام شكوفه بوده و خودش با اين حرف شاعرانه اي كه به خودش زده حال كند و از تكرار اين حرف شاعرانه و از تايد خودش براي شاعرانه بودن حرفي كه زده كيف كند و از عكس شكوفه كيف كند و از سياهي سينه بندي كه باز شده. نوشتن كلا خوب است به آدم براي زندگي كردن اميد مي دهد و براي ديرتر مردن و براي تلاش كردن براي باز نگه داشتن چشمانش اميد مي دهد و بعدش ولي دل آدم مي لرزد كه اين همه كه مي نويسد بعد مردنش نكند ادامه اش بدهد و بعد پيش خودش فكر مي كند به درك فعلا بگذار دخترها بخوانند. سينه هايشان گرم شود بعدا يك دفعه توي نود سالگي همه را با هم پاك مي كنم و اينها...
به هر حال فكر مي كنم آدم وقتي استرس دارد بهتر است بنويسد و اين نوشتنش بهتر است كه درباره هيچ چيز خاصي نباشد و فقط هدفش نوشته شدن باشد و هدفش پرورشگاهي باشد براي كلمه هاي بيچاره اي كه براي دنيا آمدن فرياد مي زنند...
زنگ زدند گفتند كار راه افتاده خدا كند از پرواز جا نمانم آرامم كرد نوشتن به هر حال...
فعلا خداحافظ...
[+] --------------------------------- 
[2]