بابای بیچاره ام آمده و برای مدتی که توی انگلیس وبلاگ می نوشتم برای اینکه بداند حالم چطور است بلاگم را خوانده. فکر نمی کنم نمی خواهم بگویم که بابایم رفته توی تیم محمد. بابایم جزو پیش کسوتهای اینکار است گیر داده که جای این حرفهای وقیح سه نقطه بگذارم و راجع به ابعاد حقوقی یکی از پستهایم که گفته بودم این virgin بازیها زنها را کون گشاد کرده داد سخن داد. عجیب نیست که بابایم حرفهای من را نمی فهمد و من حرفهای بابایم. فکر می کنم حتی فری هم که انقدر با هم هم سن و سالیم و انقدر دوستش دارم و انقدر مهربان است نمی فهمد. من هم فری را نمی فهمم. هیچ آدمی هیچ آدمی را نمی فهمد. ما همه مان با همدیگر تنها هستیم. مثل مرده های توی دوزخ برای هر کداممان یک کپسول شکنجه اختصاصی ساخته اند و ما را فقط برای این نزدیک هم می آورند که با پنجولهای خسته از دردمان بی اختیار روی تن هم خط بیاندازیم. من روی بابا خط نیانداختم. من روی هیچ کسی خط نمی اندازم. به خاطر کلمه هایم هم معذرت می خواهم آن یک مورد دست خودم نیست...
[+] --------------------------------- 
[4]