دیشب رفتم فیلم بورات را دیدم. جدا خیلی فیلم خنده داری بود این بشر همه موجودات عالم را و همه عالم را مسخره کرده است. همه چیزهای دنیا را من و او هر دو مال یک تیمیم هر کس شعری می خواهید راجع بش بگویید من یک جور ملایمی دوستش دارم. راستش انگلیسی ها را برعکس آن چیزی که فکر می کردم ملت سردی ندیدم. یعنی آدمهای سردی هستند ولی زیاد اختلاط می کنند و بلند بلند هم می خندند. فکر کنم قرار شده جمعه بعد از ظهر بروم لیورپول برای تمدید ویزایم. با تاکسی می شود رفت انگار به منچستر خیلی نزدیک است اگر ویزا جور نشود که احتمالا همان شنبه بر می گردم اگر نه شاید یک چند روزی را بروم لندن. اینجا باید یک فرم خیلی بزرگ پر کنم و تویش عکس بچسبانم و اینها. امشب هم شاید بروم سینما کار دیگری ندارم. محله سینما محله خوبی است دخترهای خوشگل آنجا می گردند. و یک مطلب دیگر اینکه شورت لامبادا اینجا از مد افتاده یعنی چون خودم توی یک مجله خواندم ولی هنوز بعضی دخترها زیر شلوار جین می کشند بالا انقدر که وقتی خم می شوند همه جایشان پیدا باشد. کون قشنگ بینشان زیاد است ولی دخترهای چاق زیادی را دیدم که همین کار را کرده بودند. غیر از این زندگی اینجا کاملا عادی و تکراری شده. الان که فکر می کنم خوابم می آید شاید سینما هم نرفتم...
رسیپشن مورد علاقه ام دوباره آمده و سایمون باز دارد مخش را می زند. دخترک چینی پوز همه را زده تمام این سه چهار روزی که من اینجا بودم پشت دخل نشسته بود. امروز معلم کلاس که احتمالا در راستای اصول تربیتی هی می خواهد با آدم رفیق شود وسط ناهار از من پرسید اینجا چه جور جایی است من هم به سبک همیشه گفتم خوب اینجا هم یک جورش است. حالش گرفته شد حیوانکی کلی جا گفت که بروم. حالش را ندارم زیاد. حال دنیا را ندارم زیاد. این را هم بهش گفتم...
[+] --------------------------------- 
[3]