Full House
خبر خوب اول اینکه یک دست پوکر پیدا کردم با کلی چیپ و دو دست کارد و یک جعبه دایره ای سنگین چرخان که نمی دانم به چه دردم میخورد ولی رویش بود پدرم درآمد تا کشیدمش آوردم بیرون. خبر خوب دوم اینکه یک دختر خسته حیران خیلی خوشگل دیدم با یک کت دامن خیلی کوتاه قهوه ای و موی صاف قهوه ای و جورابهای شیشه ای با خطهای زرد پنجره پنجره از همانجوری که من خیلی دوست دارم و کفش پاشنه بلند خیلی قهوه ای که رنگ زرد جورابش در کمال نکته سنجی و با شعوری تا روی لباسش بالا آمده بود و پاهای به آن خوشگلی را طوری روی هم انداخته بود که بالای رانش پیدا بود. یک دختر خوشگل دیگر هم دیدم که لباس نصفه پوشیده بود و همه جای تنش از جمله موهایش طلایی بود و هر دختر سیاه پوستی که دیدم سینه هایش قشنگ بود و دیگر اینکه کلا امروز حالم خوب است. قسمت سخت پیدا کردن ها پیدا کردن رادیوی آنالوگ بود که لحظه اول طرف احساس می کرد من شترم و می خواست یک رادیوی دیجیتال ماهواره ای به من بفروشد که قیافه اش هم درست شبیه رادیوهای قدیمی بود. یارو یک کم کس شعر گفت بعد آخرش یک چیزی انداخت جلوی من که به درک بیا از این قدیمیها بخر یک موجود افسانه ای بود مال سونی که بیست تا ردیف موجی می گرفت و برای دایی بیژن کار کردن باهایش خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی سخت بود. کم کم دارد دوزاریم می افتد که مک دونالد چطور این همه دارد می فروشد امشب شب سومی است که می روم مک دونالد یک شام توی هتل ۲۵ پوند خرج برمی دارد درحالیکه مک دونالد آخرش ۴ پوند است و برایش منظورم خریدن و خردن و شکر کردن و با خود حرف زدن و قر زدن و دور ریختن و بقیه کارهایش کلا ۴ دقیقه وقت آدم گرفته می شود واین خیلی خیلی مهم است وگرنه الله وکیلی مک دونالد اصلا خوشمزه نیست. امروز از این بازار لعنتی که قدر یک شهر بود و عین مسخره ها تویش میدان درست کرده بودند و یک آدم بیشعوری هم آن وسط جدا می خواند و چندتا دانه دختر با هیکل قبمی هم آن وسط قر می دادند و از این حرفها یک تاکسی من را سوار کرد به زور که قدر یک می نی بوس گنده بود و همان کرایه راگرفت خیلی ترسیدم فکر کردم الان کلی از من کرایه دربستی بگیرد ولی نگرفت. غیر از این اینکه فردا آخرین روز کلاس است و پس فردا می آیم خانه احتمالا...
[+] --------------------------------- 
[1]