هالووین
شماره دیگر مجله را میخواندم امروز کسی توی همان ستون سووال و جواب سکسی پرسیده بود که من خیلی دوست دارم که کیرم را بگذارم بین پستانهای دوست دخترم ولی سینه های دوست دخترم خیلی کوچکند هر چه اصرار می کنم عمل نمی کند چه کار باید کرد؟ دکتر گفته بود از زیر بغل یا لای پای دوست دخترتان برای این کار استفاده کنید و بعد چشمهایتان را ببندید و فکر کنیدکیرتان را لای پستان دمی مور گذاشته اید. فکر کنم خود دکتر هم احتیاج به یک دکتر دارد. بگذریم کلاس دومم هم OK شد. معنیش احتمالا این است که دوباره بر می گردم این چند روزه که می آیم باید خواهش تمنا کنم ببینم سفارت یکی دو روز بیشتر بشم ویزا می دهد یا نه؟ اگر بدهد این دفعه بیشتر می مانم اگر نه که باید آخر هفته برگردم تهران. یک چیزی که فکر می کنم این است که انگلیسی ها از آتش خیلی می ترسند تمام فیلمها و چیزهای ترسناکشان درباره آتش است و روی همه دیوارها و درها هم یک چیزی درباره آتش هست. کمی اوضاع و احوال اطراف عادی تر شده و امروز هم خسته ام خوابم هم می آید. نمی روم بیرون. هنوز هم به وقت ایران خوابم می گیرد. الان این بغل یک پیرزن تخمی دارد پیش رسیپشن ها غیبت می کند. نمی دانم امروز چه خبر است اینجا عکس یک بابانویل با چند تا لامپ مسخره گذاشته اند و مجسمه یک دراکولای خیلی ضایع با چندتا جمجمه خالی توی دستش شاید هالووینی چیزی باشد درست نمیدانم. هر چه بیشتر اینجا می ماند بیشتر یقین می کنم که جهان تغییرناپذیر است. آدمها اینجا همان قدر غمگینند که جاهای دیگر دنیا و همانقدر درمانده که جاهای دیگر دنیا فقط شاید اینکه زنها حجاب ندارند چیز جالبی است ولی فکر می کنم این هم بعد مدتی برای آدم عادی می شود. توی جای استراحت بعد کلاس همه از انگلیسند معمولا از شهرهای دیگرش و مدام دارند درباره جنده ها و Lapdancer ها با هم جور غمگینی حرف می زنند. دنیا اینها را هم احاطه کرده ما توی خودمان زندانی هستیم و همینجور مدام توی بدبختی ادامه پیدا می کنیم انگلیسی و افغانی، عمله و مهندس همه سرنوشتمان یکیست که لزوما چیز خیلی بدی است ولی معلوم نیست که آخرش چه باشد ولی شک ندارم که حتما چیز بدی است. از این یکی Reception هتل خوشم می آید یک جور باهالی دهاتی است و همش دارد با همه درباره دوست پسرش حرف می زند. یک جور باهالی به آدم می گوید Good afternoon که afternoon آدم Morning به نظرش می آید. یک چیز بامزه دیگر درباره انگلیسی ها سکه هایشان است هزار جور مختلف سکه های خیلی سنگین دارند وجدی همه بقیه پولها را با همین سکه ها می دهند و نکته جالب این است که اندازه سکه ها ربطی به قیمتشان ندارد سکه یک پوندی قدر یک دوزاری است و سکه ده پنسی قدر یک سینی کلفت و سنگین است. یک چیز جالب دیگر یک پسر خیلی تر وفرز اینجا هست که اسمش را به درستی سایمون گذاشته اند و الان دارد کم کم مخ دخترک را که فکر کنم اسمش مری است می زند شیفت به زودی تمام می شود و شاید امشب مری جای دیگری خوابید یا سایمون را پیش خودش برد. خوشحال می شوم سایمون واقعا پسر خوبی است دخترک هم خیلی خوشحال است. غیر این اینجا اوضاع خوب است و آن اتفاق خطرناکی که منتظرش هستم هنوز نیافتاده، قربان همه اتان بروم تا بعد...
[+] --------------------------------- 
[3]