شبها به خودم می گویم
لغزش مداومش آبشار
شب
به تور بور نور برق
زیر لاستیک
و چرخش گردی تن زنها
شبها به خودم می گویم
زیر همین باران باش
کمی آنورتر
خسته نخواهی شد
صبحها از خودم می پرسم
چه کسی این چرت و پرت ها را
به تو گفته؟
می پیچم توی خودم شبها
راه می روم راه می روم
می روم
به نهایت خودم می رسم
از نهایتم تاکسی می گیرم
می رسم خانه
و صبحها می بینم
تاکسی باز مرا در خانه تازه ای پیاده کرده
و باز توی نهایت خودم
به خواب می روم
[+] --------------------------------- 
[0]