فکر می کنم که گاهی وقتها آدم می تواند شبیه خودش نباشد. حق با احسان و ساسا ست. اگر من فکر می کنم که برای تو خطر دارم و تو باید از شرم راحت شوی دلیلی ندارد که همانجور که با همه رفتار می کنم با تو رفتار کنم. این وظیفه اخلاقی من است. من ضد ضربه ام و تو بی نهایت حساسی نمی گذارم پدرت دربیاید نمی گذارم. من فکر می کنم که هنوز با وجود اینکه از تمام معیارهای انسانی بیست سالگیم خالی شده ام و با وجود اینکه محمد سردسته همه آدمها شده که به من می گویند توی توهم خودم زندگی می کنم. انقدر آدم حسابی هستم که حالا که فهمیده ام که تو برعکس آن چیزی که می گفتی و می گویی انقدر آسیب پذیری بیخود بازیت ندهم من باهوشم زود یاد می گیرم با آدمها حرف می زنم و یاد می گیرم. می بینی...
[+] --------------------------------- 
[1]