چقدر دلم برای پاییز تنگ شده بود
و عطر زنهای دوچرخه سوار توی آرامش
چقدر دلم برای اینکه نباشم
و اینکه عطر باد پاییزی
توی پیراهن زنها باشم
تنگ است
چقدر خسته خواهم شد
چقدر نا امید خواهم بود
چقدر باد خوشبوی
ناامیدی خواهم بود
از آنها که بوی آنجای لیلی را
شب
زیر دماغ مغموم مجنون می گیرد
چقدر دلم برای پاییز خودم تنگ شده
حالا که اینجا زمستانم
[+] --------------------------------- 
[1]