خبر خوب، هتل از ساعت ۵ شام می دهد من گرسنه نخواهم ماند.خبر بهتر اینکه یک گارسن توی هتل پیدا کرده ام که احتمالا یک رگ لاتین و چینی دارد به اندازه کافی قشنگ هست. نمی دانم می شود یا نه ولی سعی می کنم یک عکس از او بگیرم. فکر می کنم زن به این قشنگی معنی واقعی گفتگوی تمدنهاست. آرامش چینی ها، بوی لاتینها و تمدن اروپایی ها را با هم دارد. رفته بودم که توی خیابان کمی بگردم یک صحنه خیلی جالب دیدم یک زن نسبتا سن و سال دار که سوتینش را سفت جمع کرده بود. بچه اش را که می خواست بغل بگیرد. بند سوتین از روی شانه اش افتاد. سینه اش توی پیراهنش یک طوری تلو خورد که تعادلش را داشت از دست می داد. توی راهروها یک بویی می آید یعنی همه جا از لحظه ای که آمدم اینجا یک بویی می آید که من بهش می گویم بوی انگلیش بوی خیلی خوبی است زمان بچگی یک اسباب بازی چوبی داشتم که همین بو را می داد. کلا اینجا به اعتقاد من اشیا از آدمها بوی واقعی تر و رفتار مهربانتری دارند و آدم لوله کشی خانه ها را مثل رگ روی پستان زنها می تواند دانه دانه ببیند. چیز دیگر آنکه یک قسمتی از جوانهایشان به طرز ضایعی جوادند. خودشان هم از این مساله خیلی ناراحتند و مدام توی تلویزیون درباره اش حرف می زنند. من تا به حال لش و لوششان را ندیده بودم. هر چه دیده بودم از این مودبهای کت شلوار پوش بود و یک مطلب دیگر کون زنها مال خیلی هاشان اگر چه خیلی خیلی خیلی گنده است ولی اصرار عجیبی دارند که استرچ بپوشند. خیلی هم به فکر چیزی که می پوشند نیستند. نه مثل دخترهای خودمان که رنگ کیف و شورت و گل سرشان با هم ست است. عادت خوبی که مردهایشان دارند این است که ادوکلن و دءو دورانت زیاد می زنند و مطلقا اینجا مردی را ندیده ام که بوی بد بدهد. باز هم اگر چیزی به ذهنم رسید می نویسم اینجا. فعلا می روم چیزی کوفت کن
[+] --------------------------------- 
[2]