سکان قایقی
که سالهای پیشتر
حالا
به دست مردگانیست
که از زیر آبها می آیند
و روح رقصنده ای
و روح جادوگری
و روح شاعری
باد سرد از جانب غروب می آید
کلمات شاعر
بال بال زنان
توی آب می افتند
قدمهای رقصنده
بی صداست
جادوگر
کتاب جادویش را گم کرده
صدای ریختن جواهر می آید
و پاره کردن لباس
هوا بی اندازه تاریک است
مردمان دیگر می گویند
کشتی هنوز هم آنجاست
و لغزش باد از سر هستی آب
تکانش می دهد گاهی
[+] --------------------------------- 
[0]