هميشه درد كشيدن از دانستن شروع مي شود. يك روز آدم از سر كار مي آيد خانه توي فكر اينكه امشب يك بچه بسازد يا فردا. اينكه زنش شورت زردي كه تازه خريده را آخر مي پوشد؟ بعد آدم برسد خانه و احساس كند كه از توي پنجره صداي هن و هن و چلپ چلپ مي آيد. بعد آدم مي رود چند تا ري چارلز قديمي پيدا مي كند و شيفت داده مي شود از مهر به بهمن سبيل اش را مي تراشد و به اين فكر مي افتد كه بابايش قبل اينكه بميرد عصايش را كجا گذاشته. هميشه يك راز را اگر آدم درست بفهمد فقط يكي را داغان مي شود. ببينيد خداي حيوانكي چ دهني ازش سرويس مي شود اگر توي قرآن چاخان نكرده باشد...
[+] --------------------------------- 
[2]