دریا
کمی دور تر از دریا
ما باریدیم
به ما گفتند
احتمالی وجود ندارد
گفتند
نمی شود دریا
نفهمیدیم
خورشید های سخت آمدند
بر ما باریدند
مردهای بد آمدند
در ما شاشیدند
کوهها
راه ما را بستند
خارها
به پای ما پیچیدند
زنها
رختهای اشان را شستند
چنگ و آب و صابون و
حرف می زدند و
خندیدند
بریده شدیم
از نفس
به کسی
و توی یک چاله
آخرش حرام شدیم
راست می گفتند
برای رسیدن به دریا
جز بخار شدن
راه دیگری نبود
[+] --------------------------------- 
[2]