بيخودي
كمي
دلم گرفته بود
دلم
دلي ؟
كه من دلي
خيال كن
كه من
دلي نداشتم
خيال كن
كار داشتم
دلم گرفته بود
گرفته بودنم
و اينكه
مرد ساده بودنم
و اينكه خسته بودنم
هميشه بودنم
خيال كن
دليل داشت
خيال كن دليل داشتم
نداشتم؟
شبيه هيچكس نبودنم
و رفتنم
خيال كن
به من
كه رفته ام
بدون آمدن
بدون اينكه پا و
اينكه يا و
اينكه و
ببين دليل داشتم
دليل هاي من
ببين
دليل كه
نداشتم
مثل باد
مثل اسب
مثل دشت
توي باد
ببين دليل داشتم
حرف من
حرف تازه اي نبود
كار داشتم
بوق
توي خستگيم
صدا ندادنت
دليل داشته
من
دليل داشته
من
براي من
داشتن
نداشتن
كار داشتن
حرف و
برف و
سقف و
كوچه و
ببين
كه باز
بوق
با كه حرف مي زني ؟
گريه ام گرفته است
[+] --------------------------------- 
[2]