به حرفهای خودم فکر می کنم و بعد به این فکر می کنم که حرفهای من بی فایده های عزیزم که توی این شب گم خواهد شد. به چه کاری می آید؟ دارم به حرفهای خودم فکر می کنم و به خیلی از چیزهای دیگر. مشکلات کوچکم و مشکلات بزرگم که شبیه مشکلات کوچک دیگران است. به تاریخ فکر می کنم وسطهایش و به بارانی که هیچ وقت نباریده و هیچ کس نگفته بود که می بارد و من بیخود برای خودم خیالات کرده بودم الکی کلا فکر می کنم که دنیا جای مهملی است قبلا هم این حرف را گفته بودم. ولی الان که فکر کردم راجع به دنیا و مشکلاتم و تاریخ به این نتیجه ریدم که دنیا جای مهملی است و هیچ کاری در آن مهمتر از اینکه از زنها بپرسی شورت چه رنگی پوشیده اند و بعد چشمهایت را ببندی و تصور کنی که احتمالا چه جور بویی دارد وجود ندارند...
[+] --------------------------------- 
[0]