من XMEN را دوست دارم. این اصلا خجالتی ندارد. همه عمرم فکر می کرده ام که آدمهای شبیه من یکجورهایی Mutant اند. نه اینکه احساس خیلی خدا بودن بکنم. یکجورهایی احساس می کنم که همین که آدم به خاطر چیزهای خیلی ساده با مردم فرق داشته باشد. باعث می شود هیچ وقت نتواند آن جوری که لازم است به آدمها نزدیک شود. آدم همه اش خودش را یک چیز دیگر می داند. وقتی آدم کاری که دیگران نمی توانند اکثرا انجام دهند را انجام می دهد. و طبعا یکسری از کارهایی که اکثر مردم به راحتی انجام می دهند را ناتوان است. یکجور عجیبی آسیب پذیر می شود و تنها. و خودش مثل Mutant ها بین درمان شدن یا جنگیدن و یا همزیستی درمانده می شود. بین آدمهای شبیه خودم که احتمالا خیلی به درد نخور تر از بقیه آدمها هستیم هم Xavier را می بینم هم Hank را و هم Magneto. بعضی ها هم مثل من و Rouge فقط دنبال درمانیم که هیچ وقت به دست نمی آید. ماجراهای ما را توی قسمت بعدی می بینید ما هنوز درمان نشده ایم. می بینید...
[+] --------------------------------- 
[0]